دسته اول
آناني که وقتي هستند هستند، وقتي که نيستند هم نيستند
عمده آدمها حضورشان مبتني به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسماني آنهاست که قابل فهم ميشوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمي دارند.
دسته دوم
آناني که وقتي هستند نيستند، وقتي که نيستند هم نيستند
مردگاني متحرک در جهان. خود فروختگاني که هويت شان را به ازاي چيزي فاني واگذاشتهاند. بيشخصيتاند و بياعتبار. هرگز به چشم نميآيند. مرده و زندهشان يکي است.
دسته سوم
آناني که وقتي هستند هستند، وقتي که نيستند هم هستند
آدمهاي معتبر و با شخصيت. کساني که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را ميگذارند. کساني که همواره به خاطر ما ميمانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.
دسته چهارم
آناني که وقتي هستند نيستند ، وقتي که نيستند هستند
شگفتانگيزترين آدمها در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نميتوانيم حضورشان را دريابيم، اما وقتي که از پيش ما ميروند نرم نرم آهسته آهسته درک ميکنيم. باز ميشناسيم. ميفهميم که آنان چه بودند. چه ميگفتند و چه ميخواستند. ما هميشه عاشق اين آدمها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتي در برابرشان قرار ميگيريم قفل بر زبانمان ميزنند. اختيار از ما سلب ميشود. سکوت ميکنيم و غرقه در حضور آنان مست ميشويم و درست در زماني که ميروند يادمان ميآيد که چه حرفها داشتيم و ...
شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق میزد وقتی آن خانم، کفشها را به او داد.پسرک با چشمهای خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: شما خدا هستید؟ نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم! ـ
پسرک، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد
در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با چشمهاش آرزو میکرد
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالیکه یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد... ـ
آهای، آقا پسر! ـ
شجاعت ترسی است که فاتحه خود را خوانده است . . .
میوه ای که بدون تکان دادن از درخت بیفتد ، رسیده تر از آن است
که قابل خوردن باشد . . .
.
.
.
دنیا خوابی است که اگر آن را باور کنی پشیمان می شوی . . .
.
.
با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو .
.
.
.
اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند
و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد
تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی
ای پناهگاه ابدی
تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی
.
.
.
اگر نمیتوانی خدمت کنی ، برو تا لااقل خیانت نکنی
بمان تا کاری کنی ، کاری نکن بمانی
.
.
در دشمنی دورنگی نیست. کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند.
.
.
.
خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد
دیگران ابراز انزجار می کند که
در خودش وجود دارد
.
.
.
خدایا تقدیر مرا خیر بنویس
آنگونه که آنچه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم
و آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم
.
.
.
ازدواج مثل بازار رفتن است ، تا پول و احتیاج و اراده نداری به بازار نرو . . .
.
.
.
برای دیدن نور ، به خورشید نگاه کن
برای دیدن عشق ، به ماه
برای دیدن زیبایی ، به طبیعت
برای دیدن امید ، به آینده . . .
.
.
.
قلب خود را از کینه دیگران پاک کن ، تا قلب آنها از کینه تو پاک شود . . .
.
.
.
هیچوقت شک هایت را باور مکن ، و به باور هایت شک نکن . . .
.
.
.
خداوند بزرگ است ، آرزوهایی که از او میخواهیم هم باید بزرگ باشد . . .
.
.
.
عصبانیت فرد ، تنبیه خود برای اشتباه دیگران است . . .
.
.
.
همه افراد خوشبخت خدا را در دل دارند ، پس تو را جه غم که اینقدر
احساس تنهایی میکنی ، بدان در تنها ترین لحظات و در هر شرایط
خداوند با توست . . .
.
.
.
بر زمین لجبازی پای مفشار ، که سخت لغزنده است . . .
.
.
.
گذشته را با خود داشته باش ، اما در آن زندگی مکن و فقط تجربه بگیر . . .
.
.
.
هر کسی به میزانی که تنهایی نیاز دارد ، عظمت دارد و بی نیاز است . . .
.
.
.
پاکدل باش ، تا دلها را پروانه خود سازی . . .
.
.
.
هر رنگی زیباست ، غیر از دو رنگی . . .
.
.
.
با عبرت از شکست های گذشته ، کمر شکست های آینده را بشکن . .
(خیلی خیلی جالبه حتما بخونید)
اگر آروم و کم غذا بخوره :
پولداره : احتمالا" این غذا تو رژیم غذاییش نیست و باید آهسته بخوره که معدش نفهمه !!!!!!
بی پوله : اینو ببین فکر کنم تا حالا همچین غذایی ندیده بلد نیست بخوره ...
اگر با جنس مخالف صحبت کنه :
پولداره : عجب روابط عمومی بالایی ... مرسی فرهنگ .... دختر و پسر براش یکیه .... آی اینطوری حال میکنم ......
بی پوله : این سیرابی رو ببین .. چه ذوقی میکنه طرف بهش پا داده ... بفرما لاس ...بدبخت ندیده دیگه .. بپا نخوریش
اگر درس بخونه :
پولداره : احسنت به این تدبیر و اندیشه .... این تو ایران نمیمونه ..... مطمئنم تو لیست فرار مغزهاست
بی پوله : خر خونیم اندازه داره دیگه .... انقدر میخونی آخرش چی ؟!! بپا عینکت نیفته ...
(خیلی خیلی جالبه حتما بخونید)
اگر لباس تنگ و چروک و بیریخت بپوشن :
در مورد پولداره : ایول عجب لباسی معلوم نیست از کجا خریده .... اصله ,مارک داره .... فکر کنم خودش از خارج خریده
در مورد بی پوله : عجب لباس جیغی .... احتمالا" بهش صدقه دادن شایدم دست دوم خریده
اگر مد خفن مدل هچل هفتی بزنن
در مورد پولداره : اوه ببین چه تیپی زده ... از سیخای سرش معلومه ژلش ایستوریای اصل ایتالیاست ... فکر کنم تیریپی که زده همین دیروز انریکو زده ... اونجا هر چی شلوارت پاره تر باشه محبوبیت بیشتره ..
در مورد بی پوله : اه چه شپل ... فکر کنم با صابون دست و صورت سرش رو میشوره که انقدر سیخ واستاده ... تو خونشونم که سوزن نخ پیدا نمیشه یک کوک به این پاره پوره ایاش بزنه...
اگر تند تند غذا بخوره :
در مورد پولداره : ببین چقدر گرفتاره که مجبوره انقدر تند غذا بخوره یا هواپیماش داره میپره یا جلسه مهمی داره
گنجشک به خدا گفت:لانه ی کوچکی داشتم،آرامگاه خستگی ام وسر پناه بی کسی ام بود.
طوفان تو آن را از من گرفت کجای دنیای تو را گرفته بودم؟؟؟
خدا گفت:ماری در کمین لانه ات بود و تو در خواب بودی ، باد را گفتم لانه ات را
واژگون کند و تو از کمین مار پر گشودی . چه بسیار بلاها که از تو دور کردم و تو
ندانسته به دشمنی ام برخواستی.
در راه از کنار گلزاری زیبا عبور میکردم،ایستادم و نگاهم را به گلهای زیبا دوختم به هر
گل که مینگریستم چهره او برایم تجسم میشد با ذوق و شوق به گلزار رفتم و
زیباترین گلها را انتخاب کردم یکی یکی از ساقه جدا میکردم و با وجود زخمی شدن
انگشتانم با خار گلها لبخندی نثار آنها میکردم و به آرامی خارها را از شاخه جدا
میکردم.
دسته گل را به سینه میفشردم ودر ذهنم تقدیم گلها را به او تمرین میکردم.
به او که رسیدم دسته گل را با یک دنیا عشق و محبت به او دادم دسته گل را گرفت و با جیغی آن را زمین انداخت!!!!!!
نگاهی غضب آلود به من کرد و گفت:همین میخواستی انگشتم را زخم کنی؟
نگاهی به دسته گل انداختم :فقط یک خار روی آن باقی مانده بود که من ندیده بودمش به او نگاه کردم ولی او رفته بود......
ـ آیا میدانید: اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت ۴۰ سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد.
ـ آیا میدانید : کمبوجبه فرزند کورش بدلیل کشته شدن ۱۲ ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با ۲۵۰ هزار سرباز ایرانی در روز ۴۲ از آغاز بهار ۵۲۵ قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود.
ـ آیا میدانید : داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار ۵۲۰ قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت ۲ نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد
ـ آیا میدانید : داریوش کبیر طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت .
ـ آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان ۵۱۸ - ۵۱۹ قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغد آورد
ـ آیا میدانید : داریوش بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد
ـ آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت
ـ آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس ۳ سال طول کشید و کل ساخت کاخ ۸۰ سال به طول انجامید
ـ آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده ۲۵ هزار کارگر به صورت ۱۰ ساعت در تابستان و ۸ ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر ۵ روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه ۲۵۰ گرم گوشت همراه با روغن - کره - عسل و پنیر میداده است و هر ۱۰ روز یکبار استراحت داشتند
ـ آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است
ـ آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه ۳۰ روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی "دنی تون" بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای ۵ عید مذهبی و ۳۱ روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است
ـ آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند
ـ آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه - وزارت آب - سازمان املاک -سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد
ـ آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد
ـ آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد
ـ آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد
ـ آیا میدانید : در طول سلطنت داریوش کبیر ۲۴۲ حکمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با ۲۴۲ مورد شورش مقابله کرد و همه را بر جای خود نشاند و عدالت را در سرتاسر ایران بسط داد . او در سال آخر پادشاهی به اندازه ۱۰ میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت
ـ آیا میدانید : داریوش در سال ۵۲۱ قبل از میلاد فرمان داد : من عدالت را دوست دارم ، از گناه متنفرم و از ظلم طبقات بالا به طبقات پایین اجتماع خشنود نیستم
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست هول هولکی و دم دستی.
این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند.
این چای خوردنها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود فقط از سر اجبار می خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی کنی...
دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است.پر از رنگ و بو .
این دوستها جان می دهد برای مهمان بازی ، برای جوکهای خنده دار تعریف کردن و برای فرستادن اس ام اس صد تا یک غاز.
برای خاطره های دم دستی.
اولش هم حس خوبی به تو می دهند.
این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ ؛می نشینی با شکلات فندقی می خوری و فکر می کنی خوشبحال ترین آدم روی زمینی.
فقط نمی دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای...!!!
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سر گل لاهیجان است.باید نرم دم بکشد.باید انتظارش را بکشی.
باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی باید صبر کنی آرام باشی و مقدماتش را
فراهم کنی
باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک خوب نگاهش کنی ، عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته جرعه جرعه بنوشی اش و زندگی کنی ...